نظریه خودتعیین‌کنندگی؛ چطور مشتاقانه اهداف‌مان را دنبال کنیم؟

هرکس روزهای خوب و بد فراوانی را در گنجینه‌ی خاطراتش دارد. حتما شما هم روزهایی را تجربه کرده‌اید که انگیزه در وجودتان فوران می‌کرده. لابد سرشار از انرژی بودید، هدف‌های فراوان در ذهن داشتید و هیچ چیز نمی‌توانسته از اشتیاق‌تان به تلاش برای آنها کم کند. اما بعضی روزها هم بوده که با بی‌تفاوتی فقط سر خود را گرم کرده‌اید که زمان بگذرد و نه اشتیاقی در خود حس کرده‌اید و نه هدفی. لابد در این روزها تلاش برای موفقیت و پیشرفت واقعا طاقت‌فرسا بوده است.

بسیاری از ما این بالا پایین شدن‌های انگیزه را در خود شاهد بوده‌ایم. اما چرا چنین موج سینوسی‌ای را تجربه می‌کنیم؟ چرا بعضی‌ها مدام سرشار از انگیزه و اشتیاقند، ولی بعضی‌های دیگر دارند از بی انگیزگی و احساس پوچی تلف می‌شوند؟ چرا نمی‌توانیم همیشه و هر روز در اوج اشتیاق باشیم و در نتیجه‌ی آن، مرتبا به بهترین نتایج برسیم؟

اینها فقط چند تا از سؤالات مطرح شده در نظریه‌ی خودتعیین‌کنندگی هستند. در این مقاله می‌خواهیم شما را با این نظریه آشنا کنیم. بعد نشان‌تان می‌دهیم که چگونه می‌توانید با کمک آن به افزایش انگیزه خود کمک کنید و میزان رضایت از زندگی را در خودتان افزایش دهید.

درباره‌ی این نظریه

اولین بار در سال ۲۰۰۰ و در مجله‌ی روان‌شناسان آمریکایی (American Psychologist) بود که ریچارد ریان (Richard Ryan) و ادوارد دسی (Edward Deci)، نظریه خودتعیین‌کنندگی را به دنیا معرفی کردند. این دو روان‌شناس که در دانشگاه روچستر مشغول بودند، دوست داشتند بدانند که چرا برخی افراد به شدت پرانگیزه و فعال هستند ولی برخی دیگر منزوی، بی‌تفاوت و خالی از انرژی می‌مانند.

این نظریه بیان می‌دارد که انسان به‌طور طبیعی، در تلاش برای رسیدن به سطح بالایی از اشتیاق و انگیزه است. به عبارت دیگر، این در نهاد ماست که در جستجوی رشد و به‌زیستی باشیم.

ریان و دسی سه نیاز روان‌شناختیِ جهان‌شمول را شناسایی کردند و عقیده دارند که این نیازها ما را به رفتارهای خوب و مثبت برمی‌انگیزانند. این سه نیاز عبارتند از:

  1. نیاز به شایستگی (Competence)
  2. نیاز به ارتباط (Relatedness)
  3. نیاز به خودمختاری (Autonomy)

وقتی این سه نیاز ارضا می‌شوند، خودانگیختگی در فرد بالا می‌رود و احساس به‌زیستی روانی را بیشتر تجربه می‌کند. اگر این نیازها در شما برآورده شوند، متوجه می‌شوید که برای کاری که انجام می‌دهید کنجکاوتر، خلاق‌تر، مشتاق‌تر و هیجان‌زده‌تر شده‌اید. تمام اینها باعث بهبود عملکردتان می‌شوند و در نتیجه‌ی آنها، احساس هدفمندی بیشتری خواهید داشت.

اما اگر از این نیازها غافل شوید، عقربه‌ی انگیزه و به‌زیستی روانی به قعر سقوط می‌کند. آن وقت است که تلاش برای انجام کارها، تبدیل به تقلایی طاقت‌فرسا می‌شود.

نظریه‌ی خودتعیین‌کنندگی چه فایده‌ای دارد؟

بزرگترین مزیت این نظریه، این است که به ما آگاهی می‌دهد. وقتی می‌فهمیم که داشتن شایستگی، ارتباط و خودمختاری چقدر برای ایجاد انگیزه اهمیت دارند و چقدر در بهبود عملکردمان تأثیرگذارند، مسیری که باید طی کنیم مشخص می‌شود. با این آگاهی، می‌توانیم برای ارضای این نیازهای خود، قدم‌های لازم را برداریم.

عملی کردن نظریه

برای اینکه بدانیم چگونه نیازهای خود را برطرف کنیم، لازم است که دقیقا متوجه شویم که این سه نیاز چیستند. بعد از اینکه کمی مفصل‌تر در مورد هرکدام حرف زدیم، به شما نشان خواهیم داد که چطور می‌توانید عادت به توجه به آنها را در زندگی خود جا بدهید.

۱. شایستگی

آدم هر کاری که بخواهد انجام بدهد، علاقه دارد آن را خوب و درست انجام دهد. نیاز به شایستگی هم در واقع همین است؛ شما علاقه دارید در هر چیزی که شما را به موفقیت می‌رساند، مهارت پیدا کنید و هر دانشی که نیاز است، به‌دست بیاورید. از همه چیز گذشته، خیلی حس خوبی دارد که آدم کارش عالی باشد و در چیزی خبره شود!

برای اینکه نیاز خود را به شایستگی برآورده کنید، مسئولیت تمام و کمال پیشرفت و رشد فردی خود را برعهده بگیرید. قدم اول در این راه این است که نقاط قوت و ضعف خود را پیدا کنید. سپس یک تحلیل سوات (SWOT) از منظر فردی انجام بدهید. ببینید در چه کارهایی جای پیشرفت دارید؟

قدم بعدی این است که کمی در مورد اهداف شغلی‌تان بیندیشید. دوست دارید یک سال بعد به کجا رسیده باشید؟ پنج سال بعد چه؟ برای رسیدن به آن نقطه، چه مهارتی نیاز دارید و در مورد چه موضوعاتی باید سوادتان را بیشتر کنید؟ یادگیری این ملزومات و خبره شدن در آنها را جزو هدف‌هایتان قرار دهید.

اگر فکر می‌کنید بیش از این سرتان شلوغ است که بتوانید برای کسب تخصص تلاش کنید، باید بدانید که راه‌های زیادی هست که می‌شود با آنها برای پیشرفت شغلی خود وقت خالی کرد. می‌شود از ساعت ناهار برای یاد گرفتن یک چیز جدید استفاده کرد. می‌توان عصرها در یک دوره‌ی آموزشی آنلاین شرکت کرد. حتی می‌توانید از مسئولان منابع انسانی شرکت بخواهید تا در ساعات‌ کاری، امکانات آموزشی همچون برگزاری کارگاه‌های تخصصی در شرکت فراهم کنند.

یک عامل مؤثر دیگر در ارضای نیاز به شایستگی، این است که برای کارهایی که انجام می‌دهید از بقیه بازخورد دریافت کنید. بازخوردها چه انتقاد سازنده باشند و چه تحسین و تمجید، باعث می‌شوند شایستگی بیشتری پیدا کنید. پس اگر رئیس‌تان خودش مرتبا به شما بازخورد ارائه نمی‌کند، بهتر است یاد بگیرید که چگونه از او بازخورد بخواهید.

۲. ارتباط

تصور کنید که تنهایی کار می‌کنید و به هیچ عنوان هیچ ارتباطی با دیگران ندارید. اگر دارید یکی از آن روزهای شلوغ‌پلوغ را می‌گذرانید که هزار تا کار سرتان ریخته، شاید چنین تصوری خیلی جذاب به نظر بیاید. اما واقعیت این است که تک‌تک ما انسان‌ها در حالت عادی به ارتباط با دیگران نیازمندیم و اصلا آن را دوست داریم. ما دوست داریم روابط خوبی با دیگران داشته باشیم، به آن‌ها اهمیت بدهیم، کمک‌شان کنیم و با آنها احساس نزدیکی داشته باشیم.

برای همین هم ارتباط با دیگران در محیط کار اهمیت فراوانی دارد. اگر احساس می‌کنید که روابط‌تان با دیگران می‌تواند از حالا هم بهتر شود، پس برای حرف زدن با همکاران و نزدیک شدن به آنها انرژی بگذارید. یک همکار ناآشنا را برای ناهار به رستوران نزدیک شرکت دعوت کنید، منتور (مشاور و راهنما) یک نفر دیگر بشوید یا حتی داوطلبانه برای کمک به همکاری که کمی کارش عقب افتاده، اعلام آمادگی کنید. قدیمی‌ها بد نگفته‌اند؛ از هر دست بدهید از همان دست هم پس می‌گیرید.

با تقویت مهارت‌های مربوط به هوش اجتماعی هم می‌توان روابط خود با دیگران را بهتر کرد. هرقدر که بهتر دیگران را درک کنید، همدلی نشان بدهید و خوش‌برخورد باشید، همان‌قدر هم دیگران بیشتر خوششان می‌آید دور و بر شما باشند. داشتن این مهارت‌ها در زندگی شغلی هم به درد می‌خورد و برای همین، قطعا ارزشش را دارد که برایش وقت بگذارید.

برای اینکه خودتان را بیشتر عضوی از یک جمع بدانید، با دیگر افراد فعال در حوزه‌ی تخصصی‌تان شبکه سازی کنید. کنفرانس‌ها، همایش‌ها و کارگاه‌ها جای خوبی برای این کار هستند. می‌توانید از سایت‌هایی مثل لینکداین و توییتر هم با همکاران‌تان در ارتباط باشید و اکانت بزرگان صنعت خود را دنبال کنید.

داشتن روابط خوب باعث می‌شود خودتان هم آدم خوشحال‌تری بشوید. پس یک وقت اساسی بگذارید و رابطه‌ی خود را با دور و بری‌هایتان مستحکم‌تر کنید؛ خواهید دید که خودتان هم شادتر می‌شوید!

۳. خودمختاری

خودمختاری یک جورهایی همان نیاز ما به استقلال است. آدم خودمختار، می‌تواند آزادانه خودش انتخاب‌های خود را داشته باشد. مثلا ممکن است بتواند بر اینکه چطور و چه زمانی یک پروژه را تحویل می‌دهد، کنترل داشته باشد. شاید حتی بتواند هم‌تیمی‌هایش را هم خودش انتخاب کند.

هیچ می‌دانستید که خودمختاری، عامل مهمی برای پیش‌بینی میزان رضایت شغلی فرد در آینده است؟ با این حساب حتما باید یک جوری آن را در محیط کارمان ایجاد بکنیم؛ اما چطور؟

قدم اول این است که خودتان دنبالش باشید! دنبال چند تا ایده یا پروژه بگردید که احتمال بیشتری دارد برای‌شان جواب مثبت بگیرید. بعد متناسب با نوع رابطه‌ای که با رئیس‌تان دارید، در گفتگویی صادقانه و صریح از ایده‌هایتان برایش بگویید و در مورد اینکه چگونه می‌توانید تصمیم گیری های بیشتری را بر عهده بگیرید، صحبت کنید. یادتان نرود که حتما بر اینکه چه سودی از دادن استقلال بیشتر به شما نصیب رئیس‌تان می‌شود، تأکید داشته باشید.

در قدم بعدی، با کمک استراتژی‌های تغییر وظایف شغلی به شکل دلخواه، شغل فعلی‌تان را کمی دستکاری کنید تا خودمختاری بیشتری در آن ایجاد شود. مثلا می‌توانید دنبال یک روش تازه برای انجام دادن کارهایتان بگردید، وظایف و مسئولیت‌های را اولویت بندی کنید، یا اینکه برای یک پروژه‌ی جدید ایده بزنید که به نظر خودتان می‌تواند در شرکت‌تان تحولی واقعی ایجاد کند.
نکته‌:
تعیین هدف هم به اندازه‌ی خودتعیین‌کنندگی مفید است و مؤثر واقع می‌شود. این رویکرد می‌تواند روش مکملی برای افزایش خودانگیختگی باشد.

نظریه خودتعیین‌کنندگی؛ چطور مشتاقانه اهداف‌مان را دنبال کنیم؟