یکی از علت هایی که یادگیری زبان انگلیسی برای یک فارسی زبان سخت تر از یک فرانسوی است، این است که فرد فارسی زبان ناگزیر است عادت مغزی خوانش را از نیکره راست به نیمکره چپ شیفت کند.
پیچیده ترین ماشین شناخته شده در کل کهکشان هایی که تا کنون بشر کشف کرده، “مغز” است. بدون شناخت مغز، شناخت انسان و رفتارهای او تقریباً بیهوده خواهد بود.
قرار نیست مانند دانشجویان پزشکی ، مغز را بشکافیم و اطلاعات پزشکی مان را درباره اش افزایش دهیم. قرار است بخش هایی از کارکردهای مغز که به رفتار آدم ها مربوط می شود و می تواند ما را در شناخت و ارتباط با آنان کمک کند را بیشتر بشناسیم؛ همچنین می خواهیم آنچه در این مباحث می آید را در پروسه “یادگیری و تغییر خودمان” به کار ببندیم. قرار است همه این اتفاقات به زبانی ساده و البته علمی رخ بدهد.
شناخت کلی از مغز
1 – مغز انسان ، 100 میلیارد سلول دارد و هر سلولی به 10 هزار سلول وصل است که از آنها پیام می گیرد یا به آنها پیام می دهد.
تمام اتفاقاتی که در زندگی ما رخ می دهد ، از فعالیت هایی مانند نفس کشیدن و راه رفتن گرفته تا عاشق شدن و تصمیم گیری در بحران، در این رد و بدل شدن پیام ها شکل می گیرد.
مغز مانند یک مدار الکترونیک است. اما یک فرق مهم اش با مدارهای الکترونیکی که می شناسید این است که مدارهای الکترونیک ، قابل تغییر نیستند ولی مغز انسان می تواند تغییر کند و توانمندی های جدیدی به شما بدهد.
مثلاً شما نمی توانید پیانو بنوازید. شروع به تمرین می کنید و در اوایل ، کار بسیار کُند پیش می رود. ناگزیر هستید تک تک دکمه های پیانو را پیدا کنید و با نتی که مقابل تان است مطابقت دهید و بعد دکمه را بفشارید. نتیجه نیز افتضاح است: یک سری صداهای نه چندان دلچسب که نگرانید همسایه تان آن را بشنود و آرامش اش بر هم بخورد!
مدام که تمرین می کنید، اتفاقاتی در مغز شما می افتد. مغز به موازات تمرینات شما، در حال تغییراتی در مدارهایش هست و هر بار سلول های بیشتری به این کار اختصاص می دهد. مدارهای مربوط به نواختن پیانو شکل می گیرد و تعداد بیشتری از سلول های مغز به خدمت این کار در می آیند و شما بعد از مدتی، بدون این که حتی به پیانو نگاه کنید ، آن را هنرمندانه می نوازید و نه فقط آن همسایه که افرادی که به کنسرت تان آمده اند از شنیدنش لذت می برند.
بنابراین اگر فرایند یادگیری یک موضوع (مانند زبان خارجی، موسیقی، فیزیک،آشپزی و هر چیز دیگر) به آرامی پیش می رود، نگران نباشید و خودتان را ناتوان در آن موضوع قلمداد نکنید. شاید مغزتان، تمرین بیشتری از شما می خواهد تا مدارهایش را تغییر دهد و سلول های لازم را بدان اختصاص دهد؛ به خودتان اتهام ناتوانی نزنید و تنها به مغزتان کمک کنید.
بسیاری از ما ، همین تجریه را درباره تایپ داشته ایم و به یاد می آوریم که زمانی چقدر کند و خسته کننده تایپ می کردیم ولی الان همه کارهای تایپی مان را به سرعت انجام می دهیم.
سلول های مغز، تابعی از تمرینات و اراده ما هستند تا بر اساس آن، مدارها و ارتباطات جدید بین خود بسازند و به تصمیم ما جامه عمل بپوشانند.
2 – مغز انسان به دو نیمکره راست و چپ تقسیم شده است. برخلاف برخی دیدگاه های سنتی، این گونه نیست که وقتی یک سمت مغز ما کار می کند بخش دیگر غیر فعال باشد. هر دو نیمکره مغز انسان در هر لحظه ، فعال است و البته برخی مواقع، یک بخش فعال تر از دیگری می شود.
این چند مورد را درباره نیمکره ها بدانید:
الف) به طور خلاصه، نیمکره چپ بخش تعقل، محاسبه، تحلیل و تکلم را بر عهده دارد و نیمکره راست، بخش احساسات، خلاقیت، کل نگری و حالات غیرکلامی را کنترل می کند. نیمکره چپ در تحلیل اطلاعات مهارت دارد و نیمکره راست در ترکیب آنها.
این یک باور نادرست است که نیمکره چپ، نیمکره اصلی و راست، فرعی است. بلکه هر کدام از آنها وظایفی دارند که در تعامل با یکدیگر انجامش می دهند. پیشتر دانشمندان معتقد بودند چون توانایی حرف زدن انسان توسط نیمکره چپ او کنترل می شود، این نیمکره اصلی است اما تحقیقات “راجر ولکات اسپری” (1994-1913) این باور را بر انداخت و برای او جایزه نوبل را به ارمغان آورد. دو نیمکره به یک اندازه مهم اند و مانند اعضای یک کنسرت در هماهنگی کامل با یکدیگرند.
roger W.sperry
ب) هر نیمکره، بخش مخالف خود را در بدن اداره می کند. اگر شما با پای راست به توپ فوتبال ضربه بزنید، در جریان باشید که این فرایند را نیمکره چپ تان اداره کرده است. اگر با دست چپ تان در بالای قفسه، دنبال چپزی می گردید، این نیمکره راست شماست که دست تان را بالا برده است.
وقتی متنی را به فارسی می خوانید، سر و چشم تان از راست به چپ در حرکت است. چون به سمت چپ حرکت می کنید، نیمکره راست مغزتان به کار گرفته می شود و وقتی انگلیسی می خوانید، نیمکره چپ تان فعال تر می شود.
شاید یکی از علت هایی که یادگیری زبان انگلیسی برای یک فارسی زبان سخت تر از یک فرانسوی زبان است (به جز مسائل زبان شناسی مانند نزدیکی لغات) این باشد که فرد فارسی زبان ناگزیر است عادت مغزی خوانش را از نیکره راست به نیمکره چپ شیفت کند.
همچنین با توجه به این نکته می توان تحقیقی انجام داد درباره این که چرا برخی زبان ها ، آمادگی بیشتری را برای بیان احساسات و شعر و ادبیات دارند.
ج) نیمکره چپ، خطی عمل می کند و نیمکره راست، غیر خطی. به بیان دیگر، نیمکره چپ، مسائل را بر اساس روابط علّی و معلولی و از الف تا ی به ترتیب بررسی می کند یا یک مسأله ریاضی را بر اساس داده ها، فرموله می کند و در مسیر آن فرمول، قدم به قدم به حل آن نزدیک تر می شود.
اما نیمکره راست، کلی نگر است و مفهوم را در نظر می گیرد. مثلاً برای تشخیص چهره یک فرد، نیازی نیست که بر اساس فرمول خاصی از فرق سر تا زیر چانه او یکی پس از دیگری بررسی و سپس به هم متصل شوند و نهایتاً شخص شناسایی شود. نیمکره راست، به سرعت و با قابلیت کل نگری که دارد، در کسری از ثانیه ، چهره را شناسایی می کند.
تصور کنید که نیمکره چپ عهده دار تشخیص چهره ها می شد، چه دردسرهایی که پیش نمی آمد!
به همین دلیل است که ابر کامپیوتر “تیانهه -۲ “ می تواند در ثانیه تا 30 کوادریلیون محاسبه را انجام دهد (و از نیمکره چپ مغز سبقت بگیرد) ولی نمی تواند حس ذوق در چشمان یک مادر که از موفقیت فرزندش خوشحال است را دریابد ( و در برابر نیمکره راست می بازد).
د) نیمکره چپ، بر ظاهر و کمیت نظارت دارد و نیمکره راست بر معنا و کیفیت. در یک مهمانی خانوادگی و سر سفره شام، مرد مهمان به مرد میزبان می گوید: خوش به حال شما که هر شب غذاهای خانگی خوشمزه می خورید.
همسر مردی که این حرف را زده، بعد از شنیدن این حرف، ناراحت می شود، چون نیمکره چپ او ، کلمات، جمله و “معنای ظاهری” آنها را فهمیده و نیمکره راست، “مفهوم”اش را دریافته است که بدین مضمون است: همسر من یا غذا نمی پزد یا وقتی هم که می پزد، خوشمزه نیست.
او این جمله را اهانت به خودش تلقی می کند. مرد هم نمی تواند از این اتهام شانه خالی کند و بگوید: من فقط از غذای میزبان تعریف کردم و حتی یک کلمه هم درباره شما نگفتم.
چرا مرد نمی تواند با این جملات، توهین خود را توجیه کند؟ چون همسرش نیمکره راست دارد. اگر نیمکره راست همسرش از کار افتاده بود، آنها با یکدیگر دعوایی نداشتند چون نیمکره چپ، معنای ظاهری را برای زن ترجمه می کرد و همه چیز ختم به خیر می شد!
3 – مغز، قسمت های مختلفی دارد که هر بخش مسؤولیت خاص خودش را دارد، درست مانند ادارات مختلف یک شهر که هر کدام وظیفه ای دارند.
جالب است بدانید با فناوری های جدید و مشخصاً با اختراع “F MRI” این امکان خارق العاده و بسیار جذاب فراهم شده است تا از عملکرد قسمت های مختلف مغز، تصویر برداری رنگی شود و مثلاً مشخص شود وقتی فرد عصبانی است کدام بخش از مغز فعال می شود یا وقتی عاشق می شود چه بخشی از مغز به کار می افتد. “F MRI”بخش های فعال را به طور رنگی نشان می دهد و از بقیه قسمت ها مجزا می نماید.
4 – مغز انسان بالغ ، بسته به سن، جنیست، وزن کل بدن، نژاد و … بین 1300 تا 1500 گرم است (افرادی با وزن مغزی کمتر و بیشتر هم داریم). مغز مردها 9 درصد از مغز زنان بزرگ تر است. این بزرگی مغز باعث شده بود تا اوایل قرن بیستم میلادی، این تصور به وجود آید که کارکرد مغزی مردان از زنان بهتر است ولی واقعیت این است که تعداد سلول های مغزی زنان با تعداد سلول های مغزی مردان مساوی است و مغز زنان فشرده تر است.
وزن مغز زنان بعد از وضع حمل، برای مدت کوتاهی دچار افت می شود و این امر مشکلاتی را برایشان به وجود می آورد، مثلاً ممکن است دچار فراموشی شوند و این فراموشی ها آنها را نگران کند که در معرض آلزایمر قرار گرفته اند. خیال این خانم ها را راحت می کنیم که این یک وضعیت کاملاً عادی است و بعد از چند ماه وزن مغزشان به حالت عادی بر می گردد و مشکلات مربوط به آن، خود به خود حل می شود. در این باره هم صحبت خواهیم کرد.
5 – مغز در تمام دوران زندگی انسان ، از جنینی تا مرگ، تحت تأثیر هورمون هایی است که در بدن ترشح می شوند. این هورمون ها، مبنای بسیاری از رفتارها را تشکیل می دهند. گاه، کم و زیاد شدن این هورمون ها ، اختلالات رفتاری به وجود می آورند. در این گونه مواقع، پزشک متخصص می تواند با تجویز داروهایی، میزان ترشح هورمون ها را تنظیم کند و فرد را از اختلالات رفتاری برهاند.
در این باره در مباحث آینده مفصلاً صحبت خواهیم کرد و خواهیم دید بسیاری از افرادی که رفتارهای نامناسب دارند، به دلیل این نیست که آدم های خوبی نیستند بلکه یک اختلال ساده هورمونی دارند که اغلب هم به راحتی قابل حل است. دانستن این موضوع می تواند زندگی های مشترک زیادی را از خطر فروپاشی نجات دهد.
منبع: savadezendegi.com