در این درس میآموزیم که چرا و چگونه با خودْ بلند صحبت کردن باعث افزایش مهارت تفکر و گفتار میشود. چگونه گفتگوی شخصی نه تنها در ایجاد انگیزه و تنظیم عاطفی، بلکه در برخی عملکردهای شناختی بالاتر مانند توسعه فراشناخت و استدلال نیز نقش دارد. پس خود را آماده کنید که برخی اوقات به دیگران بگویید: “ببخشید، الان نمی توانم! فعلاً مشغول صحبت با خودم هستم “.
تا به حال پیش آمده با خودتان با صدای بلند حرف زده باشید؟ گفتگوی با خود با صدای بلند شاید کاری عجیب و غیر عاقلانه به نظر بیاید اما افراد زیادی هستند که آگاهانه یا ناخودآگاه گاهی با صدای بلند خود با حرف می زنند و در جایگاه مخاطبی فرضی ایده ها، افکار و رفتار و اندیشه های خود را مرور کرده یا به نقد میکشند. مطالعات علمی نشان داده اند گفتگو با خود با صدای بلند بر خلاف مکالمه درونی خاموش، نه تنها بازبینی و بررسی ایده، فکر و اندیشه را برای فرد ممکن می کند بلکه فرایندی خلاق است که به نوبه خود تفکر ایجاد می کند. به عبارت دیگر هر کلمه و جمله ای که گفته می شود فقط فکر موجود را به وجود نمیآورد، بلکه باعث ایجاد ارتباطات ذهنی و زبانی جدیدی می شود؛ گفتگوی شخصی اطلاعات جدیدی را به روند ذهنی اضافه کرده و آبشارهای ذهنی جدیدی ایجاد میکند.
به همین دلیل بهترین راه حل برای زمانی که فکرمان کار نمی کند این نیست که مقابل یک صفحه خالی بنشینیم تا ایده و راه حل از راه برسد، بلکه باید با بلند صحبت کردن با خود یا نوشتن (هرچیزی) موجب شکل گیری و پردازش افکارمان شویم. در این درس میآموزیم که چرا و چگونه با خود بلند صحبت کردن باعث افزایش مهارت تفکر و گفتار می شود. چگونه گفتگوی شخصی نه تنها در ایجاد انگیزه و تنظیم عاطفی، بلکه در برخی عملکردهای شناختی بالاتر مانند توسعه فراشناخت و استدلال نیز نقش دارد. پس خود را آماده کنید که برخی اوقات به دیگران بگویید: ” ببخشید، الان نمی توانم! فعلاً مشغول صحبت با خودم هستم “.
پیشینه علمی و تاریخیاین ایده که بلند صحبت کردن و تفکر با هم ارتباط نزدیک دارند موضوع جدیدی نیست. در یونان باستان و روم، سخنور بزرگی مانند مارکوس تولیوس سیسرون با این شیوه توانست نام خود را در تاریخ به عنوان سخنور جاودانه کند. اما شاید جذاب ترین پیشرفت مدرن این ایده در مقاله “درباره شکل گیری تدریجی اندیشه ها در حین سخنرانی” (1805) توسط نویسنده آلمانی هاینریش فون کلایست ظاهر شد. در این مقاله، كلایست استفاده از گفتگو با خود با صدای بلند را به عنوان روشی برای تفكر توصیف می كند و می گوید كه اگر نتوانیم چیزی را فقط با اندیشیدن در مورد آن كشف كنیم، می توانیم آن را در روند گفتگو با خود با صدای بلند كشف كنیم. او می نویسد که ما معمولاً یک فکر را به صورت انتزاعی در ذهن شروع می کنیم، اما گفتگو با خود راجع به آن فکر، به تبدیل آن اندیشۀ مبهم به یک ایده کامل کمک می کند. در واقع با صدای بلند صحبت کردن نه تنها یک وسیله ارتباطی است، بلکه یک فن آوری تفکر است که شکل گیری و پردازش افکار را تسریع می کند. به نوشته كلایست، این فکر نیست که تولید گفتار می کند بلکه، گفتار یک فرایند خلاقانه است که به نوبه خود تفکر ایجاد می کند. همانطور که “اشتها همراه با غذا خوردن پدید می آید.”
من مانند بسیاری از ما، گاهی اوقات با صدای بلند با خودم صحبت می کنم، اگرچه غالباً این کار را در فضاهای عمومی انجام نمیدهم اما وقتی پیاده روی می کنم معمولا با صدای بلند با خودم حرف میزنم. هر زمان که بخواهم برای مسئلهای راه حلی پیدا کنم، یا وقتی ایدهای در ذهن دارم، یا روی نوشتن مقالهای کار می کنم، به این روال کاری یعنی گفتگو با خود روی می آورم. این کار باعث افزایش مهارت تفکر و گفتار من می شود.
نظریه های معاصر در زمینه شناخت و علم یادگیری، گمانه زنیهای کلایست را مجدداً تأیید می کنند و نشان می دهند که چگونه گفتگوی شخصی نه تنها در ایجاد انگیزه و تنظیم عاطفی ، بلکه در برخی عملکردهای شناختی بالاتر مانند توسعه فراشناخت و استدلال نیز نقش دارد. در واقع همانطور که همانطور که کلایست می گوید، صحبت کردن شخص با خود یک ابزار شناختی و فکری است که امکان استفاده گسترده از موارد احتمالی را فراهم می کند.
گفتگو با خود در کودکیاگر صحبت کردن با خود بسیار مفید است، چرا ما همیشه با خودمان صحبت نمی کنیم؟ ارتباط بین گفتار با خود و مکالمه درونی می تواند توضیح دهد که چرا اینگونه شده و ما از گفتگوی با خود در کودکی به مکالمه درونی در بزرگسالی می رسیم.
در دهه 1920 یک روانشناس رشد به نام لو ویگوتسکی نشان داد که خود-گفتاری در کودکان نقش ذهنی فعالی دارد. وی مشاهده كرد كه كودكان در حالی كه با صدای بلند با خود صحبت می كردند مشغول انجام وظایف بودند و به این نتیجه رسید كه “گفتگوی خصوصی” آنها مرحله مهمی در رشد ذهنی آنهاست. گفتارِ با خود به تدریج و با تعامل کودک با دیگران به مکالمه ای واقعی تبدیل می شود تا زمانی که در بزرگسالی دوباره تبدیل به مکالمه درونی خاموش شود.
با این حال ، درونی شدن گفتگو با خود لزوماً شواهدی از بلوغِ شناختی نیست، بلکه می تواند نمایانگر انحطاط یک مهارت اساسی شناختی در برابر فشار اجتماعی باشد. اروینگ گافمن ، جامعه شناس، میگوید که گفتگو با خود “تابو” است زیرا “تهدیدی برای میان سوژه” است و این فرض اجتماعی را که گفتار عملی ارتباطی است، نقض می کند. همانطور که او در کتابش فرم های گفتگو (1981) نوشت : “هیچ شرایطی وجود ندارد که بتوانیم بگوییم:” ببخشید ، الان نمی توانم بیایم ، من مشغول صحبت با خودم هستم “. بدین ترتیب جامعه گفتگو با خود را تنها توسط کودکان، افراد دارای معلولیت ذهنی یا در گفتگوهای تئاتری و نمایشی مجاز دانست و نتیجتاً ما عادت کردیم که در فضاهای عمومی با خودمان بلند صحبت نکنیم تا برچسب دیوانه نخوریم.
مزایای گفت و گو با خود
در بزرگسالان گفتگو با خود با صدای بلند مزایای خاصی نسبت به مکالمه درونی دارد. مکالمه درونی اغلب به صورت “فشرده” و جزئی ظاهر می شود. همانطور که Fernyhough نشان داده است، ما اغلب تمایل داریم که با استفاده از تک کلمات و جملات پیچیده در سکوت با خود صحبت کنیم. در مقابل، وقتی با صدای بلند صحبت می کنیم، افکار ما با استفاده از ریتم و لحنی که بر معنای عملی و استدلالی آنها تأکید دارد، بازیابی شده و شخص به ایجاد ایده های پیچیده و پیشرفته تشویق می شود.
گفتار نه تنها ایده های قبلی را در ذهن ما بازیابی می کند، بلکه در فرآیند بازیابی، اطلاعات جدیدی ایجاد می کند، دقیقاً مانند فرآیند نوشتن.
بلند صحبت کردن نوعی اختراع و خلاقیت است – هر کلمه و جمله ای که گفته می شود فقط فکر موجود را به وجود نمیآورد، بلکه باعث ایجاد ارتباطات ذهنی و زبانی جدیدی می شود. در هر دو حالت – گفتار و نوشتار – مادیت زبان دچار دگرگونی می شود (به اصوات شنیدنی یا نشانه های نوشتاری) که به نوبه خود باعث ایجاد تغییر ذهنی می شود. این تحول فقط ترجمه افکار به مجموعه ای دیگر از نشانه ها نیست – بلکه اطلاعات جدیدی را به روند ذهنی اضافه می کند و آبشارهای ذهنی جدیدی را پدید می آورد. به همین دلیل بهترین راه حل برای زمانی که فکرمان کار نمی کند این نیست که مقابل یک صفحه خالی بنشینیم تا ایده و راه حل از راه برسد، بلکه باید با بلند صحبت کردن با خود یا نوشتن (هرچیزی) موجب شکل گیری و پردازش افکارمان شویم. اگرچه مخاطب قابل رویتی نداریم، اما صحبت با خودْ، ما را تشویق می کند تا تصویری از مخاطب بسازیم – به این ترتیب توانایی درک حالات روحی دیگران را می یابیم، و می توانیم مطابق انتظارات تصور شده آنها صحبت و رفتار کنیم.
گفتگوی با خود با مجبور کردن ما برای بیان کاملتر خود، به ما این امکان را می دهد که با اتخاذ یک دیدگاه بیرونی نسبت به ایده های خود، انتقاد بیشتری از خود داشته باشیم.
ممکن است متوجه شده باشید که گفتگو با خود اغلب به صورت شهودی هنگام حرکت یا راه رفتن فرد انجام می شود. اگر تا به حال در حالی که سعی دارید چیزی را بیان کنید در اتاق خود پایین و بالا رفته باشید، به طور شهودی از این روش استفاده کرده اید. رفتاری که فیلسوفان مشائی از جمله ابوعلی سینا به آن مشهور بودند. تصادفی نیست که وقتی می خواهیم فکر کنیم راه می رویم: شواهد نشان می دهد این حرکت باعث افزایش تفکر و یادگیری میشود. دو عملکردی که هر دو در مرکز کنترل حرکتی در مغز فعال می شوند. در زیرمجموعه علوم شناختی که به شناخت “مجسم” مربوط می شود، یک نظریۀ برجسته این است که اعمالْ خود سازندۀ فرایندهای شناختی هستند. یعنی اینطور نیست که فعالیت هایی مانند نواختن ساز موسیقی، نوشتن، صحبت کردن یا رقصیدن ابتدا در مغز شروع شود و سپس به عنوان عمل به بدن منتقل شود؛ بلکه این فعالیت ها کلیت ذهن و بدن را که به عنوان یک کل خلاق، یکپارچه کار میکنند، درگیر کرده و به نوبه خود بر یکدیگر تأثیر می گذارند. بنابراین یک مشکل قابل توجه این است که بسیاری از ما در محیطی کار و مطالعه می کنیم که به ما اجازه نمی دهد این عضلات شناختی بصری را فعال کنیم، و در واقع اغلب حتی ما را ترغیب می کنند که از آنها اجتناب کنیم.
تحولات فنی و فناوری های نوین که باعث می شود صحبت کردن زائد به نظر برسد نیز مانعی برای پذیرش کامل توانایی شناختی ماست. به تازگی، ایلون ماسک، کارآفرین فناوری، اعلام کرده است که ما در حال حرکت به سمت آینده ای نزدیک و بدون زبان هستیم ، در این حالت می توانیم مستقیماً بین ذهن دیگری و ذهن خود از طریق پیوندهای عصبی ارتباط برقرار کنیم. وی در مصاحبه خود می گوید: “مغز ما برای فشرده سازی یک مفهوم پیچیده و تبدیل آن به کلمات تلاش زیادی می کند و اطلاعات زیادی هنگام این فشرده سازی از دست می رود.” با این حال، آنچه ماسک به عنوان “تلاش”، اصطکاک و از دست دادن اطلاعات نشان می دهد، شامل افزایش شناختی است.
گفتار صرفاً مجرای انتقال ایده یا واسطه ای قابل تعویض برای ارتباط مستقیم نیست، بلکه فعالیتی مولد است که تفکر را تقویت می کند. پیوندهای عصبی ممکن است ارتباط بین ذهنی را آسان کنند، اما آنها نمیتوانند جایگزین فناوری تفکر هنگام گفتار شوند.
همانطور که کلایست بیش از 200 سال پیش متوجه شد، هیچ ایده قبلی وجود ندارد، بلکه فرایندی ابتکاری است که به وسیله آن گفتار و اندیشه یکدیگر را می سازند.
بنابراین ، دفعه بعد که شخصی را در خیابان در حال گشت و گذار و صحبت با خود دیدید، قبل از قضاوت درباره او صبر کنید – ممکن است او در وسط پردازش ایده یا تفکری باشد. شاید آرزو کند کاش می توانست بگوید: “ببخشید ، من الان نمی توانم گپ بزنم، من مشغول صحبت با خودم هستم.” و شاید، فقط شاید، ممکن است شما یک روز خود را در حال انجام این گفتگوی شخصی پیدا کنید.
منبع : سواد زندگی www.savadezendegi.com